روز قاسم و مادر؛ کودکانی که آمدهاند قاسم باشند برای ایران
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۳۳۴۳۱
فردا هم "روز مادر" است هم "روز قاسم"؛ این روزها بر مزار این شهید ایران، تا چشم کار میکند کودک میبینی و مادران کودک در آغوش گرفته که میخواهند یکی باشند شبیه مادرِ پُرمهرِش و در دامن خود فرزندی تربیت کنند همچون او؛ سربازی مثل قاسم سلیمانی. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرمان، مادرش در بستر بیماری بود، اما او عازم سوریه؛ پیش از عزیمت اما به دیدار مادر آمد، جلو رفت، دو زانو در مقابلش نشست و گفت: "من را حلال میکنی؟"، مادر گفت: "بله مادر حلال کردم».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تا نزدیک در رفت و دوباره برگشت و اینبار بدون هیچ سخنی دست مادر را بوسید. بعد دوباره رفت و پس از چند قدمی دوباره برگشت و این بار پای مادر را بوسید ... مأموریت مهم بود و او باید میرفت، اما انگار دلش نمیآمد، گویی خبر داشت این آخرین دیدار با مادر است و همین هم شد؛ خبر فوت مادر حین مأموریت در سوریه و از هزاران کیلومتر دورتر از خاک وطن به او رسید.
این اولینبار نبود که حاج قاسم تصاویر زیبایی از احترام و مهر و دلدادگی به مادر را در پیش چشم دیگران به نمایش میگذاشت. پیش از این بارها از خاطرات کودکی و دلبستگیهای عاطفی کودکانهاش با مادر برای دیگران تعریف کرده بود؛ همان خاطرات خودنوشتی که پس از شهادتش یک جا گردهم آمد و شد کتابِ " از چیزی نمیترسیدم" ... اصلاً علقه و ارتباط خاصی با مادر و واژه زیبای مادر داشت؛ مادر برای او فرشته سپیدروی معجزهگری بود که در هر دورهای از زندگی در قالب جلوه و جمالی خاص او را در آغوش پر مهر خود کشیده و از بلایا حفظ کرده بود.
روزگاری به نام فاطمه سلیمانی در روزهای سرد و سخت قنات ملک او را زیر بالوپر گرم خود گرفته بود و وقتی به سن جوانی رسیده و روزگارش در جبههها و کنار رزمندگان میگذشت، او و مهر بیکرانش را به نام ریحانةالنبی در کنار هور و اروند و لابهلای کوههای سرد و پربرف کردستان به تماشا نشسته بود. همانجا که هر زمان پا به خلوت خاطراتش میگذاشت، از خود بیخود شده و صدای هایهای گریهاش جمعیت اطراف را به گریه میانداخت؛ مثل همان دفعه که در جمع مادران شهدا، شروع به سخنرانی کرد و گفت: هرگاه در جنگ، سختیها بر ما غالب میشد، پناهگاهی جز زهرا (س) نداشتیم؛ در والفجر هشت، در کنار آبهای خروشان اروند، در شب کربلای چهار و ... همان روز که سخن گفتن از آن روزهای عجیب، به یکباره بغضی شد و راه گلویش را بست و تبدیل به هق هقی شد که صدای هق هق مادران شهدا را هم درآورد؛ همان زمان که گفت من قدرت زهرا (س) و محبت مادری او را در هور و وسط میدان مین دیدم؛ در اروند، والفجر هشت و کربلای چهار و پنج و کوههای سخت و سرد کردستان و هر جایی که شما مادران شهدا نبودید و بچههایتان در خون دست و پا می زدند و زهرا (س) آنها را به آغوش میکشید و برایشان مادری میکرد.
حالا که از دور به حاج قاسم نگاه میکنیم انگار نام کوچک او بجز پیوند سلیمانی، یک پیوست دیگر هم داشت؛ پیوستی به نام مادر... او همیشه با مادر و در کنار فرشته مادر بود؛ مادری به نام فاطمه سلیمانی؛ مادری به نام فاطمه زهرا (س) و مادران پرشماری به نام مادران شهدا که احترام عجیبی برای آنها قائل بود.
حالا در اتفاقی عجیب سالروز شهادتش با میلاد مهربانترین و حامیترین مادر جهان یکی شده است؛ با میلاد بانوی دو عالم فاطمه زهرا (س). و اصلا چرا قلمفرسایی؟! که شاید اصلاً نیازی به گفتن اینها نباشد؛ همه اینها که مرور کردیم و نوشتیم و انگار ناگفته و نانوشته بر دل همه بانوان و مادران ایرانی حک شده است، که اگر حک نشده بود امروز شاهد تماشای این تصاویر زیبا نبودیم.
همین تصاویر گویا که نشان میدهد این روزها بر مزار این فرزند شهید ایران زمین؛ تا چشم کار میکند کودک میبینی و مادران کودک در آغوش گرفته که میخواهند یکی باشند شبیه مادرِ پُرمهرِ شهید بزرگ مقاومت که در دامانش چنین فرزندی بزرگ و پرافتخار تربیت کرد؛ که میخواهند یکی شوند شبیه مادر او و در دامن پرمهر خود فرزندی تربیت کنند همچون او؛ سربازی مثل قاسم سلیمانی...
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: مادران شهدا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۳۳۴۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روز خلیج فارس با شهنواز
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حبیب احمدزاده نویسنده و پژوهشگر به تازگی یادداشتی را به بهانه روز خلیج فارس و یک عکس یادگاری، با عنوان «روز خلیج فارس با شهنواز» نوشته است.
مشروح متن این یادداشت در ادامه می آید:
این عکس را اواخر دهه هفتاد، امیرواحدی رفیقم از ما رفقای جنگش و استاد همایون شهنواز کارگردان دلیران تنگستان گرفت دم دهانه ورودی خلیج فارس به اروند رود روبروی شهر فاو عراق در سفری که نتیجه اش شد عاشق شدن استاد شهنواز به دریاقلی سورانی و نجات ابادان با دوچرخه.
از راست اسدالله، قبصه چی که جز لج و لجبازی با ما دیدبانها بلد نبود، وقتی بالای دیدگاه بودیم و ازش درخواست شلیک روی دشمن میکردیم، میگفت: باز این فرعون ها صبحونه شون را تو بهترین هتل دنیا خوردند رفتن بالا فکر میکنن ما قبضه چی ها نوکر و بردشون هستیم و تو این گرما دست به سینه دستوراتشون، وقتی هم اولین شلیک کردی بعد فرمایشاتشون تازه شروع میشه حالا شلیک بعدی پنجاه تا بالا بیست به راست دومی از راست پرویزه که بخاطر کفتراش تو جنگ مونده و هشت سال ماند و ماند و هشت بار مجروح شد یکبار شش گلوله تیربار، یک بارش سی و شش تا ترکش، یک بار دیگه چشم راستش و یک بار هم که روی تخت بیمارستان جنگی با ان خونریزی شدید و قطع نشدنی رگ بین دو پا میگفت:
دیگه به من نگید پرویز بگید پروین
و جراحش غش کرده بود از خنده
و بعد اون سمت چپی استاد شهنواز، اقا قاسم مسئول و پدر ما کوچولو بسیجی های مقر اسکله هشت که از همان روزهای اول جنگی با رفیقش حسین لدن (مادر همون بچه ها) وقتی فهمیدن بعثی ها، تو جاده خروجی شهر ابادان مینی بوس و اتوبوس و سواری مردم بیگناه را میگیرند و هرکس ریش داره را پیاده و به اسارت برده و یا اعدام صحرایی میکنند قسم خوردند تا ابادان از محاصره در نیاد ریششون رو نزنند و ریششان بلند شد و بلند شد و و بلند شد تا انکه شانسشون زد و محاصره شهر یک سال نشده شکسته شد وگرنه حالا حالاها هرسال رکورد جدیدتر ریششون تو کتاب رکوردهای گینس جابجا و قیافه هردویشون هم طوری ثبت میشد که تا حالااینقدر گمنام نمونند.
ولی یک سال کمتری بعد، قاسم با برادر کوچکترش رضا که همسن من بود تو مرحله سوم عملیات خرمشهر با هم مجروح شدند وقاسم داغان و مجروح روز ازادی خرمشهر و وسط غریو شادی مردم تو خیابونا بود که ننه قاسم نتوست تحمل کنه و زد زیر گریه و خبر شهادت رضا را وسط شادی اون همه مردم به قاسمش داد.
این عکس را امیر گرفت، که با هم مهمات های خمپاره اسدالله را میدزدیم و بعد به خودش میدادیم که برامون شلیک کنه برای همایون شهنواز اشنایی با این بچه ها اون روز تو دهنه خلیج فارس طوری بود که انگار همرزم های رییسعلی دلواری رو پیدا کرده به هر حال برای من روز خلیج فارس با تمام جغرافیای داخل و بیرون این عکس همگی از این جور آدم ها هستند و بس!
کد خبر 6095029 فاطمه میرزا جعفری